غم
غم تنهایی اسیرت میکنه...
در آغوشش عطرش را "بو"نکن..
بعدها...
همان "عطر"...
جای دیگری ویرانت میکند..ویران...
آنجاست که میفهمی"دلتنگی"چه دماری از روزگارت در آورده است..
که حتی خود را نیز فراموش کرده ای...
بزرگترین عذاب همین"خاطره های بی انصاف"میباشند..
که حتی با یک بوی"عطر" تورا چنان میکوبد..در خود میشکند که....خسته ات میکند..
دلتنگی تاوان تمام همین دل بستن هاست...
کاش میشد دل را جا گذاشت و رفت...
کاش..میشد که"رفت"..."رفت"...
✖اولین بار که براش اشک ریختم
✖رفتم پيش خدا فرياد زدم چرا؟
✖خدا ب ارامی گفت:هيسسسس فرشته ها تازه خوابيدن
✖زير لب پرسيدم پس من چی؟
✖با مهربانی گفت:تو واسم عزيزترينی...
✖بغض کردم وگفتم:فرشته ی من رفت...
✖خدا نگاهم کرد و گفت:اذيتش کردی؟
✖با اشک و هق هق گفتم:فک نکنم...
✖خدا گفت:اومدی دنبالش تو اسمون؟؟؟
✖گفتم:اره،نامرد بهم قول داده بود بدون من جايی نره...
خدا لبخندی زد...
✖سرمو بالا کردم گفتم:من بدم يا اون؟؟؟
✖ خدا گفت:هيچکدوم...
✖داد زدم گفتم:اون بد بود تنهام گذاشت اون بد بود حرصم گرفت گفتم ببرش جهنم...
✖خدا با تعجب گفت:مطمئنی؟
بادودلی با اشکام گفتم:نه...
✖به خدا گفتم:ميشه ببينمش؟؟؟
خدا قبول کرد...
✖ازين پايین داشتم ميديدمش بلند داد زدم گفتم:اهای همه کسم ،من اينجام مگه قرار نبود تنها جايی نری با توام...
✖خدا اروم بهم گفت:صداتو نميشنوه...
به ارامی با بغض گفتم:دوسش داشتم پس چرا رفت؟
✖خدا گفت:اگه زندگيتون بهم ربط نداشت هيچ وقت سر راه هم قرارتون نميدادم...
✖لبخندی زدمو گفتم:مواظبش باش خدا
،¶♡¢¾من تو رو به خداسپردم♥♡،· تو منو به کی میسپاری...✖
خدایا…
آغوشت را امشب به من می دهی ؟
برایِ گفتن چیزی ندارم
اما برایِ شنفتنِ حرفهایِ تو گوش بسیار . .
می شود من بغض کنم
تو بگویی : مگر خدایت نباشد که تو اینگونه بغض کنی . .
می شود من بگویم خدایا ؟
تو بگویی : جانِ دل . .
می شود بیایی ؟؟؟
.
دَم از بازی حکم میزنی!
دَم از حکم دل میزنی!
پس به زبان “قمار” برایت میگویم!
قمار زندگی را به کسی باختم که “تک” “دل” را با “خشت” برید!
باخت ِ زیبایی بود!
یاد گرفتم به دل ، “دل” نبندم!
یاد گرفتم از روی “دل” حکم نکنم!
دل را باید بُــر زد جایش سنگ ریخت که با خشت تک بــُری نکنند!
مدام دلت را میشکنند
سکوت میکنی
هیچی نمیگویی
حتی اخم هم نمیکنی
دلت را برمیداری و آروم میری
بعدها صدایت میکنند بی معرفت!!!
دلم برای یواشکی هامان تنگ شده
یواشکی حرف زدن شبونه تا صبح
برای بوسه های پشت گوشی
با صدای آهسته گفتن" دوستت دارم "
دلم شور میزنه...
میترسم صبح که از خواب بیدار شدم...
از قاب عکستم رفته باشی...
از تو بعید نیست...
رفتنت!
.
.
.
نبودنت!
.
.
.
نامردیت!
.
نه اذیتم کرد نه برایم سوال شد تنها یک بغض خفه ام میکند!
چگونه نگاهت کرد که اینگونه رهایم کردی
شبها خوابم نمیبرد از درد
ضربات شلاق خاطراتت روی قلبم
بی انصاف محکم زدی جایش مانده است
می خوآهی بـــــــروی
بـَهآنه می خــــــواهی
بگذار مـَن بهانه رآ دستت بدهم
برو و هر کس پرسید چــــــــــرا
بگو : لجــــــوج بود , همیشـــــه سـَرسختآنه عآشــــــقم بود
بگو : فـَریآد می کرد , همه جآ فریـاد می کرد که مرآ می خوآهد
بگو : درگیر بود , همیشــــــه درگیر افســــــون نگــــآهـَم بود
بگو : بی احساس بود , به همه توهین ها و اخم هآیم لـَبخند میزد
بگو : او نخواست , نخواست کســــی جز مـَن در دلش خآنه کند
دلتنگیــــ هآیمـــ...
اشکــــ هآیمـــ...
بیـــ کسیـــ هآیمـــ...
همهـــ اشـــ بهـــ کنار فقط بهـــ منـــ بگــــــو بآ او چگونهــــ میگذرد
کهـــ بآ منـــ نمیگذشتـــ..؟؟؟!!!!
یه نفر باید باشه , یکی اونقدر بخوادت
اونقدر دیوونت باشه و به روی خودش نیاره !
اونقدر منتظر فرصت باشه تا بهت بگه چقدر دوستت دارده !
اونقدر که وقتی موقعیتش جور شد
وقتی همه چیز مساعد شد
وقتی خجالتش ریخت
وقتی فهمید دلت به دلش راه داره
بی مقدمه با تمام وجودش بغلت کنه و بهت بگه :
تو چیکارم کردی که باعث شدی اینقدر بخوامت , خیلــــــــــی !!!
••یه ﺷـﺒـﺎﯾـﯽ ﺍﺻـﻦ ﻧـﮕـﺬﺷـﺖ ﺍﻣـﺎ ﻣـﺎ ﺍﺯﺵ ﮔـﺬﺷـﺘـﯿـﻢ..••
••ﯾـﻪ ﺷـﺒـﺎﯾـﯽ ﻫـﻢ ﺑـﺪ ﮔـﺬﺷـﺖ..••
••ﺳـﺨـﺖ ﮔـﺬﺷـت..••
••ﺑـﺎ ﺩﺭﺩ ﮔـﺬﺷــﺖ••
••ﯾـﻪ ﺷـﺒـﺎﯾـﯽ ﺩﺍﺩ ﺯﺩﯾـﻢ ﺍﻣـﺎ ﺟـﺰ ﺩﻟـﻤـﻮﻥ ﻫـﯿـﭻ ﮐـﺲ ﺻـﺪﺍﻣـﻮﻧـﻮ ﻧـﺸـﻨـﯿـﺪ••
••ﯾـﻪ ﺷـﺒـﺎﯾـﯽ ﻫـﻤـﻪ ﭼـﯽ ﺑـﻮﺩ ب جز ﺍﻭﻧـﯽ ﮐـﻪ ﺑـﺎﯾـﺪ می بوﺩ••
••ﯾـﻪ ﺷـﺒـﺎﯾـﯽ ﻫـﻮﺍ ﻋـﺠـﯿـﺐ ﺩﻭﻧـﻔـﺮﻩ ﺑـﻮﺩ ﺍﻣﺎ ﻫـﻤـﻮﻥ ﺷـﺒـﺎ ﻣـﺎ ﺑـﻮﺩﯾـﻤـﻮ ﺗـﻨـﻬـﺎﯾـﯿﻤﻮﻥ••
••ﯾـﻪ ﺷـﺒـﺎﯾـﯽ ﻧـﻔـﺴـﻤـﻮﻥ ﺑـﺮﯾﺪ ﺍﺯ ﺍﯾـﻦ ﻫـﻤـﻪ ﺑـﻐـﺾ••
••ﯾـﻪ ﺷـﺒـﺎﯾـﯽ ﻧـﻔـﺲ ﮐـﻢ آﻭﺭﺩﯾـﻢ ﺍﻣــﺎ ﺩﻭﻭﻡ آﻭﺭﺩﯾــﻢ••
••ﯾـﻪ شـــبایـــی ﻓـﻘـﻂ ﺯﻧـﺪﻩ ﺑـﻮﺩﯾـﻢ ﺯﻧـﺪﮔـﯽ ﻧـﮑـﺮﺩﯾـﻢ••
••ﯾـﻪ ﺷﺒـﺎﯾـﯽ ﺯﻧـﺪﻩ ﻫـﻢ ﻧـﺒـﻮﺩﯾـﻢ ﻓـﻘـﻂ ﺑـﻮﺩﯾـﻢ••
••"ﻫـﻤﯿـﻦ..." "بدیش اینه این شب زنده داریا ی جور دیگه معنی شد..."! ••
••٭مــَـن بـیــْْْخیـــْْْالِ خــ_ــواب..
٭تـــُـو بیـْْخیـــْْــال بخـ _ــواب••
دیدی که سخت نیست تنها بدون من…؟
و صبح می شوند،شبها بدون من …
این نبض زندگی بی وقفه می زند …
فرقی نمی کند با من یا بدون من …
دیروز اگرچه سخت،امروز هم گذشت …
طوری نمی شود فردا بدون من …
گاهی گرفته ام…..!
این جا بدون تو…..!
تو چی؟ چگونه ای؟
آنجا بدون من…؟
این دوست داشتن است
این همان حس قشنگی ست که دلم میخواهد
او درون دل من جای باز کرده است
کودکی بازی گوش
نازنینی با هوش
چشمهای مشکیپوستی مهتابی
گیسوانی چو شب بی مهتاب
که نسیم خوش او دلها برده ز کف
آری آری آری
دوستش میدارم
قهقه های قشنگش که همه مستانه
حاکی از سر درون خوش اوستدوستش میدارم
من که خود میدانم
او یقین سهم من است
از بهشت خاکی
از شما چه پنهون دلم خیلی گرفته...
طاقت این همه دوری و ندارم!
این قلبم دیگه برای خودم نمیزنه...
دیگه اختیارش دست کس دیگه ست..
دلتنگش که میشم بی اختیار اشک میریزم،
نمیدونم..
فکر کنم اختیار چشمانم هم دست اوست...!!!!
بهشت فاصله ی پلک بالا و پایین من است ، وقتی که به
"تو"
نگاه میکنم .
سیگاری ام کرد با رفتنش....!!
...
.....
.......
کسی که به قلیان کشیدنم گیر میداد...!!
دلـــــم گرفتـــــــــــــــه ...
مثـل هـــوای ِ ابــری ِ شهــری خامـــوش
دلــــم تنـگ اسـت ...
مثـل آسمـــــــــــــان ِ بــــــی ستــاره ی ِ شـبیِ زمستــــــانـی
حــال ِ دلـــــــــــم خـــوب نیســت
خدایا
خستــه ام ...خستـــــه ...
به مــن جـــایی بــــــــــــــــــــده آنجـا
حـــــــــوالی ِ ابـــرها
دیـوار به دیــوار ِ کلبـــه ی ِ ستــــاره ها
آنجـا که همـــه جـا نـــــــــــــور است و نگــــار
می خواهـم بخوابـــــم
می خواهـــــــــــــــم در آغــــوش ِ گــــــــرم ات آرام گیــرم
دلــــم گرفتــــه ...
دلـــــم تنگــــــــــــــــــــ اسـت
دلــــم پـــرواز می خواهـد
به سلامتی پسری که گفت!
اگه بمونی میشی مادر دخترم اگه بری میشی
اسم دخترم!
مثــلِ همـیشه
برای تــو می نویسم
تـــــــو
بـه نـیـت هــر کـــــه دوســت داری بخوان . . .
کی این جمله رودرک میکنه؟
سخته وفاداربه دستانی بمانی که
حتی یک بارهم لمسشان نکردی؟
من عاشقانه هایم را روی همین دیوار مجازی می نویسم !
از لج تو . . . از لج خودم . . .
که حاضر نبودیم یک بار این ها را واقعی به هم بگوییم!!!
ما بدهکاریم به یکدیگر
و به تمام ” دوستت دارم” های ناگفته ای
که پشت دیوار غرورمان ماند
و آنها را بلعیدیم
تا نشان دهیم که منطقی هستیم
حکـــــــــــــــــــــایت من…
حکایت کسی بود که عاشق دریا بود اما قایقـــــــــــــــــــــی نداشت…
دلباخته سفر بود اما همسفـــــــــــــــــــــر نداشت…
حکایت کسی بود که زجر کشید اما ضجـــــــــــــــــــــه نزد…
زخم داشت اما ننالیـــــــــــــــــــــد…
گریه کرد اما اشک نریخـــــــــــــــــت…
حکایت من حکایت کسی بود کـــــــــــــــــــــه…
پر از فریاد بود اما سکوت کرد تا همه ی صداها را بشنـــــــــــــــــــــود…
گرگ باش!
مغرور!
بر شب پادشاهی کن
میخوای خنجر بزنی از رو به رو بزن
مثل گرگ تعصب داشته باش
مثل گرگ حتی به شیر هم رحم نکن
مثل گرگ رو در رو حق بگیر
به مانند گرگ باش
دوستانت را لیس بزن
دشمنانت را گاز بگیر
گرگ باش دشمنانت را بدر
در برابر سگان ولگرد بی تفاوت باش
آنها با پارس کردن بیهوده زنده اند
گرگ باش!
همیشه با گله اما تنها!
درسته که یه روزی فراموش می کنی
و
یه روز دیگه فراموش می شی
ولی...
اینو بدون
فراموش شدگان هرگز فراموش کنندگان را فراموش نمی کنند
گاﻫﯽ ﺷﺎﯾﺪ ﻻﺯﻡ ﺑﺎﺷﺪ ﺍﺯ ﯾﺎﺩ ﺑﺒﺮﯾﻢ
ﯾﺎﺩ ﻫﻤﻪ ﯼ ﺁﻧﻬﺎﯾﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺑﺎﻧﺒﻮﺩﻧﺸﺎن ﺑﻮﺩﻧﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺑﺎﺯﯼ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ
دو نفر را هیچ وقت نمی بخشم !
اونی که پشت سرم حرف زد و اونی که حرفشو باور کرد...!
شاید دیگر از مد افتاده باشد
شاید دیگر اندازه ام نباشد
اما همچنان عطر خاطره میدهد
پیراهنی که تو روی شانه هایش اشک ریخته ای
یه سری دخترا
دوست دارن بلند بخندن واز ته دل بخندن اما واسه دلبری نیست!
یه ذره مغرورن اما نه از یه ذره بیشتر!
سربه زیرن اماسر به هواییشون عمدی نیست!
شیطونن !امابی منظور...اهل ادااصول نیستند امایه وقتایی نازمیکنن نازای دخترونه !!!
حساسن دل نازکن یه وقتایی دلشون میشکنه سعی میکنن خوب باشن لبخندشون رنگ مهربونی داشته باشه
یه سری دختراخاصن
خیلی قشنگه
وقتی میدونی تمام جاهای خالی فقط با اون پر میشه ...
به این میگن وفاداری !!!
بازیه خوبی بود
بس کن دیگر شمشیر هاراکنار بگذاریم خسته شدم
بیابیا دستت را به من بده اما صبر کن!
چرا؟دست تو خونیست!
چراپشت من میسوزد!
عشقم
توىِ "زندگـيت"
جــزءِ اون دسته از افـــرادى باش که :
اگه يکي از پُشت چشماتو گرفت ، فقط يه نفر توذهـــنت بياد ،
نه چند نفر...
وسط دعوا یه جمله هســت كه ميتونه داستان رو عوض كنه... !!
♥ حرف نزن بیابغلم ♥
سنگ است که صبوری میداند
برای آمدنت تو بگو سنگ باید شوم،که صبور باشم
یا صبر از دست بدهم تا سنگ نشوم...
چشمهایش سگ داشت ،
اخلاقش هم سگی بود ؛
هار هم که میشد دوست و دشمن نمیشناخت
ولی ای کاش وفایش هم
مانند سگ بود !
بر مزارم گریه کن اشکت مرا جان میدهد
ناله هایت بوی عشق و بوی باران میدهد
دست بر قبرم بکش تا حس کنی مرگ مرا
دست هایت دردهایم را تسلا میدهد
وقت رفتن لحظه ای برگرد و قبرم را ببین
این نگاه آخرت امید ماندن میدهد
نیست از من قدرتی بوسیدن چشمان تو
زخمهای مرده ام را دیدنت جان میدهد …
دیروز که فریاد زدم دوستت دارم گفتی نمیشنوم بلندتر
اما امروز که به ارامی گفتم دیگه دوستت ندارم گفتی
هیس چرا داد میزنی...!!!